باورهای غیرمنطقی و جایگزین آن ها
الف) وقتی حادثهای برای فرد اتفاق میافتد، او بر اساس تمایلات درونی و ذاتی خود ممکن است دو برداشت متفاوت و متضاد از آن رویداد داشته باشد:
۱- افکار، عقاید و باورهای منطقی و عقلانی.
۲- افکار، عقاید و باورهای غیرمنطقی و غیرعقلانی.
ب) چهار دسته باور ناسالم، هسته مرکزی تمام مشکلات روانشناختی هر فرد را تشکیل میدهند:
۱- پرتوقعی (انتظار غیرمنطقی).
۲- فاجعهپنداری (وحشتناکدیدن وقایع).
۳- سطح پایین تحمل ناکامی (بیتحملی).
۴- کمارزش شمردن خود (ناارزندهسازی خویشتن).
در حالتی که فرد تحت تأثیر افکار و عقاید غیرمنطقی قرار گیرد، با عواقب و نتایج غیرمنطقی و غیرعقلانی مواجه خواهد شد. در این حالت، فردی است مضطرب و ناراحت. مواردی از باورهای غیرمنطقی بدین شرح است:
۱- باور غیرمنطقی: من به عشق و تأیید افراد مهم نیازمندم.
باور منطقی جایگزین: عشق و تأیید بسیار دلپذیر است و در شرایط مناسب به دنبال آن خواهم بود؛ اما آنها از واجبات نیستند. من بدون آنها نیز میتوانم زندگی کنم.
۲- باور غیرمنطقی: برای ارزشمند بودن به عنوان یک انسان، باید در هر کاری که انجام میدهم بدون هیچ اشتباهی موفق شوم.
باور منطقی جایگزین: من همواره سعی میکنم تا حد ممکن به موفقیت دست یابم؛ اما انتظار عدم شکست، غیرواقعبینانه است. بهتر است خود را جدا از عملکرد خود و به عنوان یک انسان بپذیرم.
۳- باور غیرمنطقی: افراد باید همواره کار صحیح را انجام دهند. زمانی که کار اشتباه یا آسیبزایی انجام میدهند، باید سرزنش شوند.
باور منطقی جایگزین: ناخوشایند است که گاهی افراد کارهای نادرست انجام میدهند، اما انسان کامل نیست و از طرفی، ناراحت کردن خودم در حقیقتِ موضوع تغییری ایجاد نخواهد کرد.
۴- باور غیرمنطقی: باید وقایع طبق خواسته من باشند. در غیر اینصورت، زندگی غیرقابل تحمل است.
باور منطقی جایگزین: هیچ قانونی وجود ندارد که هرچیز باید آنگونه که میخواهم اتفاق بیفتد. ناراحتکننده است، اما لازم است خود را به عنوان موجودی غیرکامل بپذیرم که من هم خطاهای عمومی و محدودیتهای یک انسان را دارم.
۵- باور غیرمنطقی: ناراحتی من به واسطه اتفاقات خارج از کنترل من به وجود آمده است. در نتیجه، کار زیادی نمیتوانم برای ناراحتیام انجام دهم.
باور منطقی جایگزین: عوامل خارجی بسیاری در کنترل من نیستند، اما افکار من و دیدگاهم (نه عوامل خارجی) هستند که باعث احساسات من میشوند. پس میتوانم بیاموزم که افکار و دیدگاهم را کنترل کنم.
۶- باور غیرمنطقی: من باید در مورد رویدادهای خطرناک و ناخوشایند نگران باشم و در مورد آنها بیخیال نباشم، وگرنه ممکن است اتفاق بیفتند.
باور منطقی جایگزین: نگرانی در مورد وقایعی که ناخوشایند هستند، از رخداد آنها جلوگیری نخواهد کرد. این کار فقط من را نگران و افسرده میسازد. بهتر است به صورت صریح با آن مسأله روبرو شوم و آن را به صورت غیرخطرناک تبدیل کنم. زمانی هم که این کار ممکن نباشد وقوع آن را بپذیرم.
۷- باور غیرمنطقی: در زندگی با اجتناب از مشکلات و مسئولیتها، شادتر خواهم بود.
باور منطقی جایگزین: اجتناب از مشکلات در کوتاهمدت آسانتر است اما در بلندمدت به دلیل انباشته شدن آنها روی یکدیگر باعث نگرانی بیشتر من میشود.
۸- باور غیرمنطقی: هر کسی باید به فردی قویتر از خود تکیه کند.
باور منطقی جایگزین: تکیه بر دیگران ممکن است باعث وابستگی گردد. جستجوی کمک در صورتی اشکالی ندارد که به خود و قضاوت خودم هم ایمان داشته باشم. اگر فوقش اشتباه کنم بهتر است از اینکه کارها و فکرها را به صورت وابسته به دیگران انجام دهم.
۹- باور غیرمنطقی: اتفاقات گذشته باعث مشکلات من هستند و در احساسات و رفتارهای من دخیلند.
باور منطقی جایگزین: گذشته نمیتواند در زمان حال من تأثیر بگذارد. در واقع، باورهای اخیر من باعث عکسالعملهای فعلیام میشوند. ما میتوانیم از تجارب گذشته خود بیاموزیم اما نباید به آنها وابسته باشیم و بر آن مبنا زندگی کنیم.
۱۰- باور غیرمنطقی: من باید با ناراحتی دیگران ناراحت شوم.
باور منطقی جایگزین: من نمیتوانم احساس بد و ناراحتی دیگران را با ناراحت شدن خودم تغییر بدهم.
۱۱- باور غیرمنطقی: من نباید احساس آشفتگی و درد داشته باشم. باید از آنها اجتناب کنم؛ آن هم به هر قیمتی.
باور منطقی جایگزین: چرا نباید احساس آشفتگی و درد کنم؟ من اینها را دوست ندارم، اما باهاشون کنار میآیم. اگر همواره از ناملایمات اجتناب کنم، زندگی من بسیار محدود خواهد شد.
۱۲- باور غیرمنطقی: هر مشکلی باید راهحل ایدهآلی داشته باشد و وقتی فرد نتواند آن راهحل را بیابد، زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود.
باور منطقی جایگزین: معمولاً مشکلات راهحلهای متفاوتی دارند. بهتر است که منتظر راهحل ایدهآل نباشیم و با بهترین راهحل موجود زندگی کنیم. من میتوانم با ایدهآل کمتری هم زندگی کنم. دنیا پر از احتمالات و شانس است و ما میتوانیم با وجود آنها از زندگی لذت ببریم.